کارنکارن، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

نفس مامان و بابا کارن

خوش اخلاق مامان

                                    کارن روز عید با بابای مامانش                                   کارن با باباش در رامسر             ...
16 فروردين 1392

پختم از گرما

کارن عزیز تر از جانم  هر روزی، یا بهتره بگم هر ثانیه هزار بار خدارو شکر می کنم برا داشتن تو .....تو واقعا یه فرشته دوست داشتنی هستی که با خنده هات همه خستگی و بدی از آدم دور می کنی...خدا تورو به ما جایزه داده...بهترین نعمت دنیا مامان پرنا و بابا بابک دیوونت هستن.... اولش بگم که واکسن 6 ماهگی و زدی و تموم شد و تو اصلا تب نکردی و خیلی پسر خوبی بودی...6 ماهگی و 7 ماهگی هم با تاخیر مبارک باشه عسلکم عزیر مامان دیگه خودت بلد شدی بشینی و بازی کنی.....دیگه خدارو شکر همه چیز     می خوری و خیلی از خوردن خوشت میاد... ...
16 خرداد 1391

اومدمو باز اومدم...خیلی سرافراز اومدم

جیگر مامان سلام...قربونت برم که هر روز داری شیرین تر و خوش اخلاق ترو جیگرتر میشی..... کارن دیگه وجودت کاملا تو خونه حس میشه...چون دیگه با خودت حرف میزنی و صدات همش تو خونه هست....اصلا من و اذیت نمی کنی و خیلی پسر خوبی هستی... دیگه تقریبا غذا می خوری،میوه می خوری...یعنی شیر شده برات نوشابه خیلی کارتون دوست داری مخصوصا کارتون pepe تو کانال های ترکیه...همش با اونا می خندی و با دقت نگاه می کنی.. نمیدونم این اداها برای فلاش دوربینه یا گلهای پتوشو می خواد بخوره         بالاخره آقای کارن موفق شد انگشت پاشو بخوره    آب ...
27 ارديبهشت 1391

دلم برات تنگ شده....امشب پیشم نیستی رفتی مهمونی

سلام کارن عزیز تراز جانم...برای بودنت و صدای خنده هات و صدای نفس هات و حتی نق زدنات روزی هزار بار شکر می کنم عزیزم....تو واقعا یه فرشته ای که به همه انرژی میدی...هر کسی از در میاد تو بهش می خندی و خستگی همه رو از بین میبری.. کارنم رورورکتو خیلی دوست داری ولی هنوز نمی تونی جلو باهاش بیای فقط عقبی میری و کیف می کنی....جدیدا خیلی هم شیطون شدی و صداهای جورواجور از خودت در میاری و یک سر دوست داری یکی باهات بازی کنه عاشق تلویزیون هستی مخصوصا کانال national geographic 2 تا کتاب داستان برات خریدم وقتی برات می خونم کیف می کنی....برات سی دی baby einstein خریدم که وقتی برات میزارم از جات تکون نمی خوری... مامانی همیشه خندون باشی و شاد...دوس...
3 ارديبهشت 1391

پسرم رفته پارک(24فروردین)

پسر قشنگم دیروز بردیمت پارک ...تو کالسکه خیلی خوابت میومد ولی چون نمی خواستی هیچ صحنه ای رو از دست بدی اصلا نخوابیدی ولی شب بدون هیچ مخالفتی خوابیدی......ایندفعه عکس من و بابایی هم هست اینجا عزیزم ...
25 فروردين 1391